ده روز مهر گردون

زهر بودم امشب...آگاهانه آگاهانه...مار بودم...خزیدم...نیش زدم...درد پاشیدم...حال گرفتم...تلخ بودم،تلخ بودم تلخ بودم...آخ از وقتایی که عصبانیم...کاش سلام میکردم بهش...جدی...کاش زود قضاوت نمی کردم...کاش دلشُ نمی شکوندم...در هر صورت...غم دار شد دل خودمم...اومدم نشستم قلپ قلپ قهوه ی تلخ و بدمزمو خوردم...ابی گوش کردم...حتی دو سه تا گوله اشک چکید از چشمم...ولی بدجنس شده بودم امشب...تو دلم هی گفتم دلم نسوزه براش...این به اون درِ فلان کارش...بدجنسیمو نشستم هی واسه خودم توجیه کردم...هی از سر شب نشستم واسه خودم آسمون ریسمون بافتم...یکم از عذاب وجدانِ کم شه...چمیدونم...اینم می گذره.

+پروردگـارا...گاهی نگاهی :(

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی